گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
پرسش‌های اساسی جنگ نقد و بررسی جنگ ایران و عراق
جلد دوم
تأثیر و پیامدهای تسخیر سفارت امریکا






بررسی پیامدهای تصرف سفارت امریکا با این ملاحظه انجام شده است که بسیاری عقیده دارند که اگر سفارت امریکا تصرف نمی‌شد جنگ ایران و عراق صورت نمی‌گرفت. این نظریه، درواقع نگرشی یک جانبه است زیرا ابعاد تحولات حاصل از سقوط شاه و مهم‌تر از همه تغییر سیاست‌های امریکا پس از انقلاب از استراتژی حمایت به خصومت، نادیده گرفته شده است.
حادثه‌ی تصرف سفارت امریکا به صورت کوتاه مدت و میان مدت، و در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای پیامدهای گسترده‌ای بر جای نهاد که همچنان ابعاد آن مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرند.
امریکا بر اثر این حادثه تحقیر شد و مشغولیت ذهنی جیمی کارتر با این بحران مانع از تکمیل قرارداد صلح کمپ دیوید شد. در عین حال، اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش شوروی و بازتاب‌های آن بر منافع امریکا برای این کشور نگران‌کننده بود. کارتر در این زمینه گفت: «اگر تجاوز روس‌ها همراه با موفقیت نهایی باشد و آنان در این مسیر تشویق شوند و بتوانند تفوق خود را بر افغانستان حفظ کنند و کنترل خود را بر کشورهای همجوار گسترش بدهند؛ موازنه‌ی ثبات استراتژیک و مسالمت‌آمیز تمامی جهان متحول خواهد شد. این رویه، امنیت کلیه‌ی کشورها، خصوصا ایالات متحده، متحدان و دوستان ما، را تهدید خواهد کرد.» [731] .
اولیور روی، کارشناس مسائل خاورمیانه در افغانستان، نیز در این باره نوشت:
«تهاجم شوروی در دسامبر سال 1979 به منزله‌ی جهشی استراتژیک برای امپراتوری شوروی بود. بدین ترتیب منازعات و تنش‌های منطقه‌ای به مقولات استراتژیک در روابط شرق و غرب تبدیل شد. جنگ افغانستان حلقه‌ی رابط 2 منطق حاکم بر 2 نوع رابطه بود. رویارویی شرق و غرب و موازنه‌ی شکننده بین قدرت‌های متعارض منطقه‌ای.» [732] .

[ صفحه 241]

بعد از اشغال افغانستان، امریکا در سطح معادلات بین‌المللی و منطقه‌ای در برابر رقیب خود در دوران جنگ سرد دچار چالش‌های اساسی شد. به همین دلیل، نیروهای واکنش سریع را تشکیل داد و در منطقه‌ی خلیج فارس و جنوب غربی آسیا فرماندهی مرکزی به وجود آورد تا مسئولیت بحران در این منطقه از حیطه‌ی عملکرد سایر ستادهای فرماندهی منطقه‌ای اقیانوس آرام، اقیانوس اطلس و اروپا بیرون کشیده شود. [733] امریکایی‌ها امیدوار بودند ایران در روش خود در برابر امریکا تجدیدنظر کند. [734] حتی کارتر در مصاحبه‌ای تلویزیونی گفت: «به عقیده‌ی من رهبران ایران اکنون خطری را که امنیت و استقلال آنها را تهدید می‌کند به خوبی احساس می‌کنند و تشخیص می‌دهند که ادامه انزوای بین‌المللی [735] به صلاح آنها نیست.» [736] .
برژینسکی نیز، در مصاحبه با روزنامه‌ی وال استریت ژورنال گفت: «ایرانی‌ها می‌دانند که خطر واقعی برای استقلال و تمامیت ارضی آنها از طرف شمال است نه از سوی کشور دوردستی مانند امریکا.» [737] .
این حادثه، نه تنها تشنج میان ایران و امریکا را برطرف نکرد بلکه زمینه‌های تیرگی روابط ایران با شوروی را نیز فراهم ساخت. درواقع، موضع‌گیری ایران در برابر اشغال افغانستان در کنار تصرف سفارت امریکا، سیاست خارجی ایران را در برابر آزمون جدیدی قرار داد و ماهیت آن را آشکار ساخت و تأثیر آن تا امروز در میان نخبگان سیاسی حاکم و حتی گروه‌های معمولی فرهنگی - سیاسی ایران رواج دارد. [738] تصرف سفارت امریکا به از هم گسیختگی روابط ایران و امریکا منجر شده بود. [739] و

[ صفحه 242]

کوشش‌های امریکا را در زمینه‌ی افزایش پیوندهای نظامی، سیاسی و تجاری [740] با بن‌بست مواجه ساخت، [741] به همین دلیل امریکایی‌ها نتوانستند با بهره‌گیری از تجاوز شوروی به افغانستان در بازسازی مجدد رابطه‌ی خود با ایران و آزادسازی گروگان‌هایشان موفق شوند. علاوه بر این، تعهد ایران به حمایت از مستضعفان به اعلام آمادگی حمایت ایران از تمام نهضت‌های آزادیبخش در سراسر جهان منجر شد. [742] .
از جمله پیامدهای گسترش رویارویی ایران و امریکا در داخل کشور، روند تثبیت نظام جمهوری اسلامی بود. باری روبین در این زمینه گفته است: «به طور خلاصه گروگان‌گیری با همه‌ی نتایج منفی آن در سطح بین‌المللی، از نظر داخلی به نفع رژیم تمام شد [743] و مخالفت با امریکا به صورت سمبل و مظهر قدرت و استقلال جمهوری اسلامی ایران درآمد.» [744] .
نظر به اینکه تصور می‌شد پذیرش شاه به معنای تمرکز تلاش‌های امریکا برنامه‌ها علیه انقلاب اسلامی است؛ لذا اگر سفارت امریکا تصرف نمی‌شد امکان حفظ انقلاب وجود نداشت. [745] ساختار دوگانه‌ی کشور تحت تأثیر این حادثه قرار گرفت و به نوشته‌ی باری روبین قدرت از دست عناصر لیبرال و میانه‌رو خارج شد [746] و شور و هیجان تازه‌ای در مردم برای تمرکز مبارزه علیه عناصر ضد انقلابی به وجود آمد. [747] .

[ صفحه 243]

آقای هاشمی رفسنجانی در این باره گفته است:
«ضربه‌ای که ملت وارد کرد، اشغال لانه جاسوسی بود که خیلی اهمیت داشت. شیرازه‌ی جریانات از هم پاشید. آنهایی که گرفته شدند 60 نفر بیشتر نبودند، یک ساختمان کوچکی هم بیشتر تصرف نشده بود؛ اما اشکال عمده این بود که شیرازه از هم گسیخت. یعنی ما فرماندهی، اتاق کنترل و اتاق فرمان را گرفتیم.» [748] .
در همین زمینه، محمدهاشم پسران نیز نوشته است:
«شور و اشتیاق انقلابی به دنبال بحران گروگان‌گیری به روحانیون کمک کرد تا پیش از پایان این دوره‌ی آرمانی، به هدف اصلی خود یعنی تثبیت اقتدارشان جامه عمل بپوشانند. در خلال این مرحله (دقیقا تا یک سال پس از سرنگونی شاه) آنها با توسل به همه‌پرسی‌های مکرر، موفق شدند. جمهوری اسلامی را بنیاد گذارند و قدرت سیاسی خود را در 3 قوه‌ی مقننه، مجریه و قضاییه تثبیت کنند» [749] .
مهندس بهزاد نبوی، نماینده‌ی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، بازتاب تصرف سفارت امریکا را از منظری دیگر، به معنای بازدارنده‌ی خطر تکرار حوادث بعد از 28 مرداد سال 1332 و 15 خردادسال 1342 و مانعی برای ظهور حاکمیت استبدادی وابسته بر جامعه‌ی ایران مطرح کرده است؛ در نتیجه، این اشغال خط مشی موجود را تغییر داد و حرکتی انقلاب جانشین حرکتی اصلاح طلبانه شد. [750] .
امام از روند تحولات داخل کشور چنین تصور می‌کرد که مسئله‌ی اصلی، تهدیدات نظامی و محاصره‌ی اقتصادی نیست؛ بلکه آسیب‌پذیری در داخل است [751] و لذا سناریوی احتمالی را چنین مطرح کردند: «به نظر من می‌آید که یک نقشه و توطئه‌ای است که برای اینکه استقرار در ایران و نظم در ایران پیدا نشود... نقشه محتمل است این معنا باشد که در خارج منعکس بکنند

[ صفحه 244]

که ایران هرج و مرج است و همه به جان هم ریختند و همه‌ی گروه‌ها در هر جا به روی یک اختلافات هست و این را اسباب دست قرار بدهند که ایران قابل این نیست که خودش را اداره کند، باید یکی دیگر اداره‌اش بکند. اگر خدای نخواسته یک دخالت نظامی بخواهند بکنند، یک کودتا بخواهند بکنند، موجه نشان بدهند به خارجی‌ها.» [752] .
امام در داخل کشور با هدایت شور و هیجان عمومی، که با تصرف سفارت امریکا مجددا افزایش یافته بود، حرکت 2 سویه‌ای را دنبال می‌کردند. به این معنا که برای برقراری نظم در داخل [753] و تمرکز قدرت و تحقق قانون اساسی، زمینه‌ی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری را برقرار کردند و در بهمن سال 1358 با انتخابات ریاست جمهوری، ابوالحسن بنی‌صدر به این مقام برگزیده شد. [754] در همین روند، تهدیدات نظامی امریکا و پیام‌هایی که به صورت آشکار

[ صفحه 245]

و پنهان بیان می‌کرد [755] سبب شد امام تأکید کنند: «هیچ وقت از نظامی نترسید، هیچ وقت از این حرف‌هایی که می‌زنند ما مداخله‌ی نظامی می‌کنیم، از این هیچ نترسید؛ بلکه آن وقت هم مداخله‌ی نظامی بکنند به نفع ماست.» [756] .
ایشان با هدف سازماندهی نیروهای مردمی برای مقابله با تهدیدات امریکا به تشکیل بسیج مبادرت کردند و تأکید نمودند که باید به گونه‌ای آماده شویم که دشمن از اقدام به حمله منصرف شود. این اقدام که به تشکیل بسیج همگانی منجر شد، درواقع بخشی از ظرفیت مردمی حاصل از تحولات انقلاب را در درون سازمان جدید و با هدف بازدارندگی احتمال حمله‌ی نظامی امریکا، سازماندهی کرد؛ ولی بعدها کارآمدی آن در برابر تهدیدات عراق و تجاوز این کشور به اثبات رسید.

همسویی اقدامات عراق و امریکا علیه ایران

عراق به موازات ناکامی در اقدامات تجزیه‌طلبانه در خوزستان [757] و سپس حذف حسن البکر از ساختار سیاسی و جایگزینی صدام حسین، برای جنگ علیه ایران آماده می‌شد. فرصت حاصل از بی‌ثباتی سیاسی - اجتماعی در

[ صفحه 246]

ایران، کاهش توان نظامی کشور و موقعیت مساعد بین‌المللی و منطقه‌ای، زمینه را برای شتاب عراق به منظور تغییر اوضاع به سود خود با تکیه بر ابزار نظامی فراهم آورده بود. فعالیت‌های نظامی عراق سبب شد قبل از تصرف سفارت امریکا، جورج کیو، رئیس ایستگاه سازمان سیا در ایران، در ملاقات با وزیر خارجه‌ی دولت موقت اطلاعاتی را در زمینه‌ی آمادگی عراق برای جنگ، در اختیار نامبرده قرار دهد. [758] .
به تدریج، تجاوزات مرزی عراق رو به افزایش گذاشت. برابر اسناد و مدارک موجود تجاوزات ثبت شده‌ی عراق در 3 ماهه‌ی اول سال 1358، بالغ بر 14 مورد بود که در 3 ماهه‌ی دوم به 11 مورد کاهش یافت؛ ولی در 3 ماهه‌ی سوم همین سال به 26 مورد افزایش یافت و در سه ماهه‌ی چهارم به 33 مورد رسید. [759] در این دوره، تشدید اقدامات عراق به منزله‌ی جنگی اعلام نشده ارزیابی شد. [760] برابر نظر دیپلمات‌های غربی صدام تصمیم خود را برای تجاوز به ایران در آوریل / فروردین ماه اتخاذ کرده بود. در همین زمان نیز، صدام

[ صفحه 247]

اعلام کرد که آماده‌ی جنگ با ایران است و به ایران اخطار کرد که عراق برای دفاع از حاکمیت و شرف خود آماده‌ی ورود به هر نوع جنگی است. [761] به نوشته‌ی کردزمن، پس از آنکه دولت عراق اعلام کرد حکومتی دیگر باید جایگزین رژیم انقلابی ایران شود مشخص شد که 2 کشور قطعا منازعه‌ای مسلحانه خواهند داشت. [762] خبرگزاری رویتر نیز، وضعیت را چنین گزارش کرد: «اوضاع نظامی در چند روز گذشته، وخیم‌ترین برخوردهای 2 کشور پس از جنگ‌های سال 1974 است.» [763] هرالدتریبون، چاپ امریکا، نیز با پیش‌بینی احتمال جنگ میان 2 کشور و ارزیابی وضعیت ایران، به نقل از تحلیلگران امریکایی نوشت: «در حال حاضر، ارتش ایران قادر نیست از مرزهای کشور خود دفاع کند و در جنگی سخت و سنگین صرفا می‌تواند چند روز و شاید یک یا 2 هفته دوام بیاورد.» [764] مجموع تحلیل‌ها از روند حوادث نشان می‌داد که احتمال وقوع جنگ ایران و عراق جدی است و عراق به دلیل برتری‌های آشکار خود بر ایران به پیروزی خواهد رسید. [765] .
در این اوضاع، با آنکه ایران با اعلام آماده‌باش نیروهای خود را به مرز اعزام می‌کرد؛ [766] ولی به دلیل تأکید بر حسن همجواری، سخنگوی شورای انقلاب پس از 4 ساعت بحث و مذاکره درباره‌ی قطع رابطه با عراق در شورا گفت: «سعی می‌کنیم روابط با عراق را حفظ کنیم.» [767] .
اقدامات روزافزون عراق علیه ایران، به ارزیابی بعدی امریکایی‌ها از مناسبات ایران و عراق منجر شد. [768] به نوشته‌ی کیث مک لکلان، در فوریه‌ی 1980 خطر جنگ به نحو محسوسی افزایش یافت تا حدی که به گفته‌ی گری‌سیک سازمان های رسمی دولت ایالات متحده، کاملا واقف شدند که مشکلاتی در آن مرز وجود دارد که به مرور زمان آشکار می‌شود. [769] تداوم این روند موجب شد طرفین در اسفند سال 1358 سفرای خود را به پایتخت‌های خود فراخوانند. [770] در کنار روند فزاینده‌ی اقدامات عراق علیه

[ صفحه 248]

ایران و اعلام مواضع جدید [771] آن کشور، پیش‌بینی امریکایی‌ها از گسترش مناقشات مرزی نیز حائز اهمیت بود. بعدها، با ادامه‌ی اسارت گروگان‌ها در ایران، سیاست امریکا در برابر ایران با تمایلات عراق همگام شد.
در واشنگتن نیز، بلافاصله پس از اشغال سفارتخانه‌ی امریکا، کاخ سفید به صورت محرمانه از رؤسای ستاد مشترک خواست تا امکان اجرای عملیاتی سری را بررسی کنند. طراحان پنتاگون برنامه‌ای را پیشنهاد کردند. [772] .
امریکایی‌ها برای این منظور حتی در اولین هفته‌ی گروگان‌گیری، از اسرائیل درخواست کمک کردند. سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل، پس از مطالعه‌ی اوضاع ایران از طریق وایزمن، وزیر دفاع وقت اسرائیل، به امریکا گزارش داد هیچ راهی برای اجرای عملیات موفقیت‌آمیز نجات به نظر آنها نمی‌رسد. [773] .
به این ترتیب، کاخ سفید علاوه بر آنکه امید اولیه خود را برای خاتمه‌ی بحران با کمک بازرگان و یزدی از دست داده بود از اجرای عملیات نظامی موفق نیز ناتوان بود؛ لذا استراتژی دوگانه‌ای را در پیش گرفت. بدین معنا که ضمن فشار به ایران و انزوای آن از صحنه بین‌المللی، به دنبال محاصره‌ی اقتصادی ایران و تنبیه [774] آن بود. [775] به همین دلیل، حتی پس از تقاضای

[ صفحه 249]

ایران برای تشکیل جلسه‌ی شورای امنیت با تشکیل جلسه مخالفت نمود. بعدها همین موضوع، سبب گلایه‌ی کورت والدهایم، دبیر کل سازمان ملل متحد، از امریکا شد؛ زیرا وی معتقد بود این اقدام امریکا سبب شد ایرانی‌ها شورای امنیت را ابزار دست امریکا قلمداد کنند. [776] .
امریکا پس از ناامیدی از آزادسازی گروگان‌ها، با سیاست ارعاب و فشار سیاسی - روانی به طرح‌های نظامی روی آورد. [777] پیش از این، سخنان کیسینجر با تأکید بر ضرورت تقویت اراده‌ی امریکا و خاتمه‌ی سیاست خودکم‌بینی و برخورد با رژیم ایران گفت: «من بر این باورم که امریکا باید شرف و غرور ملی خود را به یاد بیاورد.» وی معتقد بود پس از ضعف و عجز کارتر در برابر فعالیت‌های عده‌ای از دانشجویان در تهران، تصویر امریکا در سرتاسر دنیا تضعیف شده است. [778] .
در کنار این فشارهای جمهوریخواهان امریکا، مقارن با زمان انتخابات ریاست جمهوری در امریکا، ستاد انتخاباتی کارتر دریافت سناتور رابرت کندی در انتخابات اولیه‌ی نیویورک با اختلافات فاحشی از او جلو زده است. [779] این ملاحظات سبب شد تدریجا کارتر راه‌حل‌های دیپلماتیک را کنار گذارد و به فکر اقدام نظامی علیه ایران بیفتد و در نتیجه، تلاش‌های کمیته‌ی نظامی به

[ صفحه 250]

ثمر رسید و عملیات طبس انجام گرفت. [780] .
به گفته‌ی چارلی بکویت، فرمانده‌ی عملیات، و دونالد ناکس، عملیات آزادسازی گروگان‌ها از نوامبر / آبان 1358 برنامه‌ریزی شد. ژنرال جونز، در این باره، در جلسه‌ی توجیهی فرماندهان گفت: «همان طور که می‌دانید ما سخت سرگرم کار بوده‌ایم تا وسیله‌ای برای نجات گروگان‌ها در تهران پیدا کنیم. ما از نوامبر روی این مسئله کار کرده‌ایم. اکنون من معتقدم که طرحی حساب شده در دست داریم.» [781] .
ادامه‌ی اسارت گروگان‌ها، به دلیل بی‌توجهی امریکا به خواسته‌های ایران و خودداری آنها از تحویل شاه به ایران، تدریجا افکار عمومی جامعه‌ی امریکا را با اجرای عملیاتی نظامی همراه کرد و این به معنای سرخوردگی و ناتوانی از حل مسئله‌ی گروگان‌ها از طریق دیپلماتیک بود. پاسخ کارتر درباره‌ی این تصمیم، مبنی بر اینکه «من نمی‌خواهم به این عملیات تن بدهم، اما ما چاره دیگر نداریم.» [782] مفهوم فوق را تأیید کرد.
سرانجام، پس از تصویب ضرورت اجرای عملیات نظامی برای آزادسازی گروگان‌ها، در جلسه‌ی ویژه‌ی شورای امنیت ملی امریکا در تاریخ 11 آوریل 1980 / 22 فروردین 1359، عملیات در 24 آوریل اجرا شد. برژینسکی، بر این باور بود که زمان آن فرارسیده است که نیشتری به دمل بزنیم! [783] .
عملیات، طی روزهای 24 - 25 آوریل / 5 - 6 اردیبهشت سال 1359 اتفاق افتاد. گروه شرکت‌کننده در این عملیات 90 نفر از نیروهای ویژه‌ی منتخب با 8 فروند هلیکوپتر نیروی دریایی و 6 فروند هواپیمای 031 - C حمل و نقل نیروی هوایی را شامل می‌شد. عملیات پس از 1200 کیلومتر نفوذ به درون خاک ایران در 480 کیلومتری جنوب غربی تهران در اولین اقدام لغو شد. [784] .
عملیات به دلیل اشکالات فنی در همان آغاز متوقف شد، با این حال، به علت استقرار اولیه‌ی نیروها در طبس عملیات مزبور، «طبس» نام گرفت. در

[ صفحه 251]

عین حال بمباران بقایای هلیکوپترهای امریکایی منجر به نابودی اسناد و مدارک بر جا مانده شد. [785] به همین دلیل، ابعاد این عملیات و روش‌های اجرای آن و نحوه‌ی انتقال گروگان‌ها از ایران و نقش عوامل داخلی هرگز مشخص نشد. بعدها، آقای هاشمی رفسنجانی پس از مطالعه‌ی پرونده‌ی کامل حمله‌ی امریکا به طبس در کتاب خود نوشت: «روی هم رفته به نظر می‌رسد، در رده‌های بالا در ستاد ارتش و نیروی هوایی کسانی با امریکا همراه بودند، از جمله سرتیپ باقری فرمانده‌ی آن روز نیروی هوایی و تیمسار شادمهر رئیس ستاد آن زمان، اعمال مشکوکی انجام داده‌اند مثل جمع کردن ضدهوایی‌های فرودگاه تهران و دستور تخریب هلیکوپترهای امریکایی مانده در طبس.» [786] .
اقدام نظامی امریکا علیه ایران و شکست آن، بازتاب نسبتا وسیعی به دنبال داشت. کارتر، پس از 5 ماه تلاش، در این اقدام نظامی با ناکامی مواجه شد. بلافاصله وزیر خارجه‌ی دولت کارتر، سایرس ونس، استعفا داد و حمایت مردم امریکا از کارتر به شدت تنزل یافت. با ادامه‌ی اسارت گروگان‌ها امیدهای کارتر برای انتخاب مجدد، در دست کویر ایران کاملا مدفون شد. [787] به نوشته‌ی واشنگتن پست، شوروی به امریکا اخطار کرد اگر علیه ایران عملیاتی نظامی انجام دهد آنها ساکت نخواهند نشست. [788] .
در ایران، گرچه امام خمینی بارها درباره‌ی احتمال اقدام نظامی امریکا هشدار داده بود؛ اعلام این خبر با نوعی بهت اولیه همراه بود. این عملیات علاوه بر اینکه ماهیت سیاست مداخله‌جویانه‌ی امریکا را در ایران اثبات کرد بر نگرانی مردم و نیروهای انقلاب نسبت به امریکا و پیش‌بینی امام صحه

[ صفحه 252]

گذاشت. [789] به نوشته‌ی استمپل، قطب‌زاده، وزیر خارجه‌ی وقت، و بنی‌صدر، رئیس جمهور، بیشتر مقهور بودند. به عنوان مثال، وزیر خارجه تنها گله کرد: «هجوم نظامی نشان داد که ایالات متحده به گروگان‌ها و مردم ایران توجهی ندارد!» [790] امام خمینی با توجه به نگرانی درباره‌ی تحولات امنیتی [791] در داخل ایران، نسبت به افزایش تهدید امریکا هشدار دادند و فرمودند: «خطر امریکا به حدی است که اگر کوچک‌ترین غفلتی کنید نابود می‌شوید.» [792] امام به کارتر چنین هشدار دادند:
«اینجانب به کارتر اخطار می‌کنم که اگر دست به امثال این کار ابلهانه بزند، کنترل این جوانان مسلمان و مبارز و غیوری که نگهبان جاسوسان جاسوسخانه هستند برای ما و دولت امکان ندارد و مسئول جان آنان شخص اوست. کارتر باید بداند که حمله به ایران حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمانان جهان در این امر بی‌تفاوت نیستند. کارتر باید بداند که حمله به ایران موجب قطع نفت از تمام دنیا خواهد شد و دنیا را بر ضد او بسیج می‌کند. کارتر باید بداند که این عمل احمقانه‌ی او، در ملت امریکا چنان اثری خواهد گذاشت که طرفداران او را مخالفان او خواهد کرد. کارتر باید بداند که با این عمل بسیار ناشیانه حیثیت سیاسی خود را به صفر رساند و از ریاست جمهوری باید قطع امید کند... کارتر باید بداند که تمام ساز و برگ‌های مدرن جنگی که امریکا به ایران برای پایگاه خود در زمان شاه مخلوع داده است، اکنون موجود است و به دست ارتش بزرگ و سایر قوای انتظامی است و بلای جان اوست.» [793] .

[ صفحه 253]

امام بر این عقیده بود که اگر این عملیات با شکست مفتضحانه روبه‌رو نمی‌شد، منطقه به آتش کشیده می‌شد. [794] باری روبین نیز، در این باره نوشته است: «اگر این نقشه با موفقیت انجام شده بود، سیر حوادث بعدی تغییر می‌یافت؛ [795] ولی این ماجرا شکستی دردناک برای کارتر و پیروزیی بزرگ برای ایران بود.» [796] به همین دلیل، برخی تحلیلگران معتقدند که در صورت موفقیت عملیات طبس، جنگ صورت نمی‌گرفت؛ زیرا این عملیات همان تأثیری را برای امریکا داشت که تصرف سفارت امریکا برای ایران داشت. [797] .
امریکایی‌ها پس از عملیات طبس در مسیر تشدید فشار نظامی به ایران نقشه‌ی دومی را برای آزادی گروگان‌ها طرح‌ریزی کردند که در مرحله‌ی تمرین به دلیل استفاده از همان تاکتیک‌های تلاش اول متوقف شد. [798] در عین حال، ضرورت رهایی گروگان‌ها سبب شد امریکایی‌ها به سایر طرح‌ها و ابزارها نیز نظری بیفکنند. مهم‌تر از همه، توجه امریکا به عراق و استفاده از آن کشور علیه ایران بود. به نوشته‌ی نیویورک تایمز برخی از مقامات وزارت خارجه‌ی امریکا، بر این عقیده بودند که ایالات متحده باید روی تنش‌ها و اصطکاک جاری بین ایران و عراق، برای دستیابی به پیوندی محکم با عراق، سرمایه‌گذاری کند. [799] براساس گزارش منابع اطلاعاتی مقامات رسمی امریکا، گروه‌های مسلح تبعیدی از ایران، در داخل عراق استقرار یافته بودند و عراقی‌ها به آنها اجازه داده بودند تا برای سرنگونی دولت انقلاب آیت‌الله خمینی در ایران گروه‌هایی نظامی تشکیل دهند. [800] پس از شکست اقدام

[ صفحه 254]

نظامی امریکا در ایران، نیویورک تایمز نوشت: «امریکایی‌ها براساس این اصل قدیمی که دشمن دشمن من، دوست من است ممکن است از توهین‌ها، تیراندازی‌های مرزی و احتمالا عملیات تروریستی عراق علیه ایران احساس رضایت کنند.» در جایی دیگر از این مقاله، به اظهارات برژینسکی اشاره شده بود که «ما احساس می‌کنیم عراق مایل است مستقل باشد و خطری خلیج فارس را تهدید نکند. ما معتقدیم که باید کینه‌ورزی و مخالفت از روابط امریکا و عراق کنار زده شود. [801] .
اظهارات برژینسکی و سایر مقامات امریکایی، معرف رویکرد جدید منطقه‌ای و تعیین نقش و جایگاه عراق بود. به گفته‌ی گری‌سیک، پس از سقوط شاه، امریکا از نظر استراتژیکی هیچ گونه شبکه‌ی ایمنی نداشت و بی‌حفاظ مانده بود. در نتیجه، ناچار شد حضور امنیتی خود را مجددا بازسازی کند و با تلاش‌های ایران، که سعی داشت انقلاب خود را به آن سوی مرزها صادر کند، به مقابله برخیزد. [802] نیکسون، رئیس جمهور پیشین امریکا، در چارچوب همین ملاحظه این پرسش را مطرح کرده بود که: «تنها سؤالی که برای همگان مطرح است این است که کدام کشور می‌تواند (در خلیج فارس) جانشین ایران بشود؟...دولت تندروی عراق، در حال حاضر قوی‌ترین نیروی نظامی خلیج فارس به شمار می‌رود و ایالات متحده‌ی امریکا دلایل کافی، قوی و منطقی زیادی برای بهبود روابط با عراق دارد. [803] .
نیکسون قبل از جنگ، با تأکید بر نقش عراق برای منافع امریکا و ضرورت رابطه با این کشور، نوشت: «کشور عراق، در منطقه‌ی خلیج فارس از اولویتی سیاسی برخوردار است و با اینکه رژیم مطلقه و تندروی عراق ضد امریکایی است؛ به هیچ وجه تحمل حضور روس‌ها را نیز، در منطقه‌ی خلیج فارس نداشته است و در نتیجه امکان تجدیدنظر در خط مشی و موضع گذشته این کشور وجود دارد.» [804] .

[ صفحه 255]

در این باره تیمرمن معتقد است که تمایلات دوستانه‌ی امریکا نسبت به عراق از اوایل سال 1980 به بعد آغاز شد زیرا برژینسکی، صدام را نیروی متعادل‌کننده‌ی آیت‌الله خمینی و قدرتی تلقی می‌کرد که مانع توسعه‌طلبی شوروی در منطقه خواهد بود. [805] به نوشته‌ی نیویورک تایمز، این احتمال وجود داشت که چشم‌انداز جنگ با کشوری نیرومند، مانند عراق، ایران را وادار سازد تا در سیاست خود تجدیدنظر کند. علاوه بر این، امریکایی‌ها طرح‌های دیگری چون تخلیه‌ی نیروی نظامی در حوالی مراکز نگهداری گروگان‌ها، مین‌گذاری در مبادی صدور نفت با بمباران پالایشگاه‌های ایران را نیز بررسی کردند. [806] .
وزیر خارجه‌ی امریکا، ادموند ماسکی، سیاست امریکا علیه ایران را چنین اعلام کرد: «اضمحلال و از هم پاشیدگی داخلی ایران، از هم پاشیدگی اقتصاد ایران و تهاجم به مرزهای [807] آن کشور.» [808] برژینسکی نیز، اظهار داشت:
«امریکا قادر است تمام کوشش‌های لازم را به عمل آورد و تمام وسایل لازم را در اختیار گیرد تا ایران را به قبول نظریات خود وادار سازد.» [809] .
دولت عراق از تغییر سیاست امریکا نسبت به عراق استقبال کرد. به نوشته‌ی تیمرمن،دلایل صدام با دلایل مشاوران کارتر کاملا فرق داشت. صدام معتقد بود که اگر امریکا بپذیرد که عراق می‌تواند ایران تندرو و بنیادگرا را

[ صفحه 256]

کنترل کند او رهبر مقبول دنیای عرب [810] خواهد شد و به هدف‌های جاه‌طلبانه‌اش خواهد رسید. [811] در عین حال، صدام تردیدی نداشت که در صورت حمله‌ی عراق به ایران ایالات متحده از اقدام جنگی وی حمایت خواهد کرد. به اعتقاد صدام، برکناری آیت‌الله خمینی، آشکارا به سود امریکا بود و امریکا و عراق در بسیاری از زمینه‌ها منافع مشترک داشتند. [812] .
تشدید مواضع و اقدامات امریکا علیه ایران، نظیر بررسی احتمال عملیات نظامی از قبیل محاصره‌ی دریایی و هوایی ایران و جنگ در بیابان، [813] در کنار اظهارات صدام در تاریخ 18 فروردین 1359 مبنی بر آمادگی برای حل کلیه اختلافات با ایران با استفاده از زور [814] و سپس، اعلام قطع رابطه‌ی [815] امریکا با ایران و محاصره اقتصادی ایران در تاریخ 19 فروردین 1359،نشانه‌ی آشکار تلاقی منافع امریکا و عراق و نقطه‌ی آغاز روند جدید تشدید فشار و سرانجام، تجاوز عراق به ایران بود.

[ صفحه 257]


شمارش معکوس برای آغاز جنگ

تاکنون، دیدگاه‌های متفاوتی از نقش و تأثیر حوادث و عوامل مختلف در وقوع جنگ مطرح شده است؛ [816] اما اطمینان از اینکه چه حادثه‌ای نقطه‌ی آغاز شمارش معکوس برای جنگ بوده، تا اندازه‌ای دشوار است؛ زیرا در فاصله‌ی 20 ماه پس از پیروزی انقلاب تا شروع جنگ، مناسبات ایران و عراق همواره بحرانی بود و در برخی مواقع نیز، در حالت جنگی قرار داشت. لذا تعیین یک نقطه‌ی زمانی یا تأکید بر حادثه‌ای خاص به راحتی امکان‌پذیر نیست.
در این بررسی، فرض اصلی این است که گرچه امریکا و عراق هر یک در برابر ایران دلایل و انگیزه‌های متفاوتی داشته‌اند؛ تدریجا مواضع آنها علیه ایران همسو شد و تلاقی این همسویی و تجلی آن در حوادث و رخدادهای سیاسی، نظامی و امنیتی، درواقع نقطه‌ی آغاز شمارش معکوس برای شروع جنگ بود. امریکایی‌ها پس از بن‌بست در حل مسئله‌ی گروگان‌ها به تدریج در مسیر اقدام نظامی قرار گرفتند و تمهیدات آن را بلافاصله پس از تصرف سفارت امریکا فراهم ساختند؛ ولی با شکست عملیات نظامی آزادسازی گروگان‌ها در طبس، به توان و انگیزه‌ی عراق برای اقدام علیه ایران روی‌آوردند.
عراقی‌ها در 2 دوره، اقداماتی را انجام دادند که مبین اراده‌ی آنها برای آغاز جنگ بود. [817] دوره اول، درواقع، پاییز سال 1358 بود که تشدید اقدامات

[ صفحه 258]

عراق، نگرانی امریکایی‌ها را برانگیخت و باعث شد آنها، درباره‌ی آمادگی عراق، اطلاعاتی به ایران بدهند. در این زمان، هنوز هیچ‌گونه اقدامی برای تصرف سفارت امریکا صورت نگرفته بود و این حادثه درواقع باعث شد اقدام نظامی عراق علیه ایران به تأخیر بیفتد. دوره‌ی دوم با برگزاری انتخابات رئیس جمهوری در ایران و انتخاب بنی‌صدر، به عنوان اولین رئیس جمهور ایران، در بهمن سال 1358 آغاز شد. در این مرحله عراقی‌ها نگران بودند که با اقدام رئیس جمهوری، مسئله‌ی گروگان‌ها حل شود و پیوندی جدید میان ایران و امریکا برقرار گردد و در نتیجه احتمال اولویت عراق در منطقه به خطر بیفتد. بر پایه‌ی همین ملاحظات، اقدامات نظامی عراق در اسفند و فروردین 1359 - 1358 تشدید شد و دولت جدید تحت فشار قرار گرفت. وضعیت جدید برای امریکایی‌ها به مثابه‌ی فرصتی ارزیابی شد.
قطع رابطه‌ی امریکا با ایران و اعلام تحریم اقتصادی و سپس اقدام نظامی آنان، عراقی‌ها را بر آن داشت تا با سیاست‌های امریکا، علیه ایران همگام شوند. در تداوم این وضعیت، زمینه‌های افزایش همکاری عراق و امریکا فراهم شد. در این ضمن، ملاقات برژینسکی با صدام در تیرماه سال 1358 بسیار حائز اهمیت بود. مجله‌ی فیگارو، چاپ فرانسه، درباره‌ی گزارش این ملاقات [818] نوشت: «جنگ ایران و عراق از ژوئن گذشته / تیرماه 1359، زمانی آغاز شد که برژینسکی در سفر به اردن، در مرز اردن و عراق با شخص صدام ملاقات کرد و قول داد که از صدام حسین کاملا حمایت کند و این امر را تفهیم کرد که امریکا با آرزوی عراق در زمینه‌ی شط العرب (اروند) و احتمالا برقراری یک

[ صفحه 259]

جمهوری عربستان در این منطقه مخالفت نخواهد کرد و بالاخره کلیه‌ی اقدامات به جنگ عراق علیه ایران منجر شد.» [819] .
براساس این گزارش، امریکا موافقت خود را با تغییر قرارداد 1975 الجزایر و حاکمیت عراق بر رودخانه‌ی اروند و تجزیه‌ی خوزستان اعلام کرد و همین امر انگیزه‌های عراق را برای ورود به جنگ افزایش داد. در این گزارش، درباره‌ی دستاوردهای امریکا نوشته شد: «پیش‌بینی‌ها چنین بود که اگر بغداد پیروز بشود ایران بی‌ثبات می‌شود و رژیم جمهوری اسلامی ایران از میان می‌رود و دولتی طرفدار غرب جای آن به قدرت می‌رسد و در صورت شکست عراق، امریکا می‌تواند خود را حامی و مدافع ایران قلمداد کند.» [820] .
به طور کلی، نتیجه نهایی این سیاست برای امریکا، بازگشت مجدد به ایران و استقرار دولتی طرفدار غرب بود. تیمرمن، در کتاب خود گزارش ملاقات صدام و برژینسکی را به نقل از روزنامه‌ی نیویورک تایمز، چاپ امریکا، به این ترتیب توضیح داده است که: «ملاقات در هفته‌ی اول ژوئیه‌ی سال 1980 صورت گرفت. به نوشته‌ی این روزنامه هدف از این دیدار بحث و مذاکره درباره راه‌های هماهنگی فعالیت‌های امریکا و عراق و مخالفت با سیاست‌های ایران بود.» [821] او، در پایان نتیجه‌گیری کرده است که: «در این صورت باید گفت اجلاس در حکم شورایی جنگی بوده است. [822] این دیدار، در بغداد چراغ سبز امریکا به عراق برای جنگ با ایران تلقی شد.» [823] تیمرمن، سپس به نقل از گری‌سیگ نوشته است: «شکی نبود که قلب برژینسکی برای کدام طرف می‌تپید؛ انقلاب اسلامی منافع امریکا در منطقه را تهدید می‌کرد و یک عراق قدرتمند می‌توانست جلوی آرزوهای توسعه‌طلبانه‌ی آیت‌الله خمینی را سد کند. برژینسکی، عملا این تلقی را در صدام به وجود آورد که امریکا برای تهاجم آن به ایران چراغ سبز داده است. چون، هیچ چراغ قرمز آشکاری در زمینه‌ی تهاجم، به صدام نشان داده نشد.» [824] .

[ صفحه 260]

عراق، بر پایه‌ی ادراکی که از وضعیت جدید داشت، [825] بر دامنه‌ی اقدامات خود علیه ایران افزود و مواضعی را اتخاذ کرد که نشان می‌داد آن کشور در مسیر بدون بازگشت جنگ حرکت می‌کند. صدام، بعدها در توضیح پیرامون تغییر اولویت تهدیدات عراق با اشاره به عقایدش در سال 1977 و تعیین اولویت تهدید اسرائیل و ایران با تأکید بر اولویت اسرائیل گفت: «به یاد دارم که 4 ماه پیش از جنگ گفتم: فقط تقدم و تأخر را تصحیح کنید. اول، ایران و بعد، اسرائیل.» [826] .
مواضع عراقی‌ها در حمایت از تحرکات ضد انقلابی و تجزیه‌طلبانه در داخل ایران تدریجا افزایش یافت. طارق عزیز، معتقد بود که: «شاه مشکلات اقلیت‌های ملی را حل و فصل نکرد. امام خمینی می‌گوید که اسلام راه حل این مسئله است؛ اما او نیز کاری انجام نخواهد داد.» بر پایه‌ی این سخن طارق عزیز می‌توان نتیجه گرفت که او به بلوچستان، خوزستان و احتمالا آذربایجان و کردستان، به چشم مناطقی می‌نگرد که از حاکمیت اقلیت فارس جدا هستند. [827] صدام، ضمن درود، به خلق مبارز عربستان [828] اعلام کرد عراق خود را موظف می‌بیند که در کنار مردم عرب اهواز قرار گیرد، جایی که یک عرب در منطقه‌ای نفت‌خیز زندگی می‌کند و برای رسیدن به خودمختاری می‌جنگد. [829] طه یاسین رمضان، قائم مقام نخست‌وزیر عراق، با اشاره به بازپس‌گیری جزایر سه‌گانه از اعطای حقوق ملت عرب در عربستان و تجدیدنظر در قرارداد 1975 الجزایر سخن گفت. [830] صدام به هنگام سخنرانی

[ صفحه 261]

در منطقه خلیخاب، واقع در 400 کیلومتری شمال بغداد، که بیشتر مردم آن کردزبان، هستند گفت: «قلع و قمع برادران کردمان ادامه دارد ولی روزی خواهد رسید که برادران کرد و عرب ما در عربستان از قلع و قمع (امام) خمینی رهایی یابند و در آرامش و صلح زندگی کنند.» [831] نعیم حداد، رئیس وقت مجلس ملی عراق، نیز ضمن تکرار سخنان سایر مقامات رسمی عراق گفت: «میانجیگری میان ایران و عراق را نمی‌پذیریم.» [832] سعدون حمادی، وزیر خارجه‌ی وقت عراق، برای بهبود رابطه با ایران 2 شرط تعیین کرد: «اولا، عدم دخالت مستقیم و غیرمستقیم ایران در مسائل کشورهای عربی، منظور من تنها عراق نیست؛ بلکه کل کشورهای عربی است. ثانیا ایران واقعا کشوری غیرمتعهد باشد. یعنی زیر نفوذ سیاسی بلوک‌های جهان قرار نگیرد. چرا که، در غیر این صورت، نفوذ و سلطه‌ی این قدرت‌ها را به مرزهای ما نزدیک می‌کند.» [833] .
واشنگتن پست، به نقل از نعیم حداد، درباره‌ی تغییر اوضاع میان ایران و عراق نوشت: «در صورت بروز جنگی جدی، ما درسی به نیروهای مسلح ایران خواهیم داد که هرگز فراموش نکنند.» وی ضمن تکذیب گزارش تحرکات نظامی عراق گفت: «ارتش ایران حتی قادر به کنترل وقایع داخل ایران نیست وایرانی‌ها اصولا ظرفیت و شایستگی یک آمادگی ویژه را ندارند. حداد همچنین درباره‌ی کمک به جریان‌های تجزیه‌طلب در ایران گفت: «عراق تمامی این کمک‌ها را (که احتمالا شامل پول، اسلحه و مهمات می‌شود) فقط برای کسب خودمختاری در اختیار این اقلیت‌ها گذاشته است.» [834] عدنان خیرالله، وزیر دفاع عراق، نیز به هنگام بازدید از لشکر 10 زرهی عراق ضمن اشاره به حوادث و تحولات خطیر قریب‌الوقوع گفت: «ما ایرانی‌ها را زیر پاهایمان له خواهیم کرد.» [835] .
در مجموع، تحرکات نظامی عراق با تشدید مواضع سیاسی و تبلیغاتی این

[ صفحه 262]

کشور افزایش یافت. به این ترتیب تجاوزات مرزی عراق که در سال 1358 در مجموع 84 مورد بود تنها در سه ماهه‌ی اول سال 1359 به 142 مورد افزایش یافت. [836] .

آمادگی عراق برای جنگ

شکست کودتای نظامی نوژه [837] نشان داد که با وجود باقیمانده‌ی عناصر وابسته به رژیم شاه در ساختار جامعه و حمایت امریکا و غرب و عراق از آنها، امکان براندازی نظام جمهوری اسلامی با تکیه بر نیروهای مخالف انقلاب وجود ندارد. [838] بر همین اساس، کردزمن معتقد است که شکست کودتای نوژه یکی از دلایل تصمیم‌گیری عراق مبنی بر آغاز تهاجم آشکار به ایران است. [839] عراق در فاصله‌ی زمانی کودتای نوژه تا شروع جنگ، بیش از 2 ماه، مواضع و اقدامات مهمی را به منظور آمادگی برای جنگ در زمینه‌های نظامی و دیپلماتیک انجام داد.
تفاوت تلاش‌های جدید عراق علیه ایران، با گذشته در این موضوع است که بنابر نظر برخی از تحلیلگران، اگر در گذشته منشأ اقدامات عراق نگرانی از صدور انقلاب ایران به عراق بود، در دوره جدید، به ویژه در نیمه‌ی سال 1359 وضعیت سیاسی - اجتماعی ایران در بدترین حالت قرار داشت؛ زیرا با وجود آنکه بنی‌صدر، رئیس جمهور قانونی کشور بود و این موضوع به معنای قانونمندی و استقرار نهادهای نظام جمهوری اسلامی در چارچوب اصول

[ صفحه 263]

قانون اساسی بود؛ ولی دامنه‌ی مناقشات در رأس ساختار سیاسی کشور تشدید شد و همین اختلاف‌نظرها، امکان تصمیم‌گیری در سطح استراتژیک را برای حل و فصل مسائل اساسی کشور با چالش روبه‌رو ساخته بود. با کشف کودتای نوژه و عناصر آن در بخش‌های مختلف نیروی هوایی، نیروی زمینی و هوانیروز، روشن شد که برای تحولی اساسی در ارتش و ایجاد قدرت دفاعی و بازدارنده، به تلاش و سرمایه‌گذاری و زمان نیاز است. بسیج نیاز، با وجود حمایت‌های امام به دلیل اختلافات و سایر مشکلات هویت نظامی پیدا نکرد. همچنین، رکود حاصل از اعتصاب قبل از انقلاب و تداوم آن به شکل دیگری پس از انقلاب بنیه‌ی اقتصادی کشور را کاملا تضعیف کرده بود. از نظر شرایط بین‌المللی نیز، اوضاع به سود ایران نبود. هرچند افکار عمومی در جهان اسلام به سود ایران بود؛ ولی انقلاب با مشخصه‌ی دینی و مردمی و سپس مقابله با قدرت و اقتدار امریکا و تصرف سفارت این کشور، موقعیت بین‌المللی ایران را در سطح بازیگران و ساختار بین‌المللی ضعیف کرده بود. در این اوضاع، مخالفان ایرانی در داخل و خارج کشور، تحت حمایت و پشتیبانی امریکا، غرب، کشورهای منطقه و عراق برای تضعیف و براندازی نظام جمهوری اسلامی شورش می‌کردند. حال با این توضیح، دولت عراق آیا بر پایه‌ی نگرانی از صدور انقلاب اسلامی ایران به عراق فعالیت‌هایش را علیه ایران گسترش داد. یا صرفا بر پایه فرصت حاصل از تضعیف موقعیت سیاسی، نظامی و بین‌المللی ایران و همسو با امریکا علیه ایران عمل کرد؟ پاسخ به این پرسش می‌تواند میزان صحت و استحکام این نظریه را روشن سازد که آیا رفتار ایران موجب تحریک عراق و تجاوز به ایران شد یا اینکه عراق با اهداف خاص و استفاده از فرصت، به ایران تجاوز کرد. و همچنین، با توجه به انگیزه‌ی عراق و وضعیت حاکم بر 2 کشور و اوضاع، منطقه آیا امکان جلوگیری از وقوع جنگ وجود داشت؟

[ صفحه 264]


اقدامات نظامی

تلاش عراق به جهت آمادگی برای جنگ در چند زمینه آشکار بود. دولت عراق، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، با تشکیل کمیته‌ای، مطالعات لازم را انجام داد [840] و ضمن جمع‌آوری اطلاعات و برگزاری مانور و مرور آن آمادگی خود را ارزیابی کرد. بازدید فرماندهان و مسئولان عراقی از یگان‌های نظامی افزایش یافت. حتی صدام نیز، به گفته‌ی یکی از فرماندهان، از محل تیپ عراقی مستقر در پاسگاه قتیبه از منطقه بازدید کرد. در همان زمان یکی از همراهانش در پاسخ به سؤال وی درباره‌ی نام منطقه، گفت: «قصر شیرین است.» صدام گفت: «در آینده‌ای نزدیک آنجا را با خاک یکسان خواهم کرد.» پس از این بازدید، لشکر 6 عراق به طرف قصر شیرین حمله کرد. [841] همچنین، عراق تدریجا به جابه‌جایی نیرو اقدام کرد. به نوشته‌ی نیویورک تایمز، به نقل از منابع دیپلماتیک عرب، 50 هزار سرباز عراقی در طول مرز ایران گردآمدند، که عمده‌ی این تجمع نیرو در نواحی خوزستان بود. [842] .

[ صفحه 265]

عراق از پشتوانه ارزی بسیاری زیادی نیز، برخوردار بود. وفیق سامرایی در این زمینه گفته است: «پیش از جنگ در زمانی که خزانه‌ی ایران کاملا تهی بود ما از سپرده‌های نقدی و ارزی فراوانی برخوردار بودیم. که مبلغ آن به بیش از 30 میلیارد دلار می‌رسید.» [843] .
درباره‌ی توانایی‌های عمده‌ی عراق، کردزمن به چند موضوع اشاره می‌کند که نشان می‌دهد عراق در این زمینه‌ها بر ایران برتری داشت:
1- ثبات سیاسی، نظامی بیشتر در خلال دوره‌ی پیش از جنگ.
2- روابط دوستانه با کشورهای همسایه که از اواسط دهه‌ی 1970 آغاز شد.
3- دسترسی مداوم به منابع متعدد جنگ‌افزارهای مدرن و پیشرفته‌ترین سیستم‌های تسلیحاتی ساخت فرانسه یا شوروی.
4- ذخایر عظیم مالی و اعتبار بالا برای آغاز جنگ.
5- تحولی نسبتا بالنده همراه با رشد تدریجی استانداردهای زندگی و بهبود اقتصاد. [844] .
بر پایه همین ملاحظات، تمامی ناظران و کارشناسان از برتری عراق بر ایران سخن می‌گفتند و پیش‌بینی می‌کردند که اگر اصطکاک فزاینده‌ی میان ایران و عراق به جنگ بینجامد عراقی‌ها نسبت به ایرانی‌ها از آمادگی بسیار بهتری بهره‌مند خواهد بود. [845] اطلاعات فراریان نیز، صدام را متقاعد ساخت که ضربات سخت هوایی به هدف‌های مشخص با یک حمله وسیع زرهی برای به زانو درآوردن ارتش ایران کافی خواهد بود و حتی ممکن است به فروپاشی حکومت انقلابی ایران نیز بینجامد. [846] .
عراقی‌ها، با چنین اعتمادی به برتری خود بر ایران بر دامنه‌ی تجاوزات مرزی خود افزودند چنان که تنها در 3 ماهه‌ی دوم سال 1359، این تجاوزات به 410 مورد بالغ شده بود. [847] طارق عزیز، درباره‌ی وضعیت دولت ایران اظهار داشت:

[ صفحه 266]

«دولت هیچ کشوری در جهان قادر نیست بدون داشتن یک ارتش قوی، متحدینی در محافل بین‌المللی، اقتصادی مطلوب، منابع مالی و تدارک تسلیحاتی به جنگ اقدام کند. جمهوری اسلامی ایران هیچ یک از این امتیازات را ندارد.» [848] .
لطیف جاسم، وزیر فرهنگ و اطلاعات عراق، بر پایه همین احساس برتری و اراده‌ی جنگ، در میان روزنامه‌نگاران لبنانی در پاسخ به اختلافات دیرینه‌ی کشور ایران و عراق گفت: «این اختلافات شدیدتر هم خواهد شد، تلاش‌های فعلی تا زمانی که در ایران دولتی روی کار آید، ادامه خواهد یافت.» [849] .
صدام نیز، بر پایه‌ی این تمایلات به تغییر دولت ایران، در جمع خبرنگاران رسما حمایت خود را از گروه‌های ضد انقلابی و تجزیه‌طلب اعلام کرد: «ما با دولت ایران روابط بدی داریم، بنابراین انتظار نداشته باشید اگر یکی از معارضان و یا مخالفان این رژیم اعلام دارد که در مخالفت با ایران، [با ما] همصداست به او جواب منفی بدهیم. به همگی سلام می‌گوییم و دست رد به سینه‌اش نمی‌گذاریم؛ بلکه به سلامش پاسخ می‌گوییم.» [850] .
به نوشته‌ی کیانوری، پیرو همین سیاست، صدام، برای ایجاد دولتی در جنوب ایران، رئیس سازمان امنیت خود را به پاریس فرستاد و از بختیار دعوت کرد که به بغداد بیاید و او با شاپور بختیار به بغداد آمد. بختیار و صدام، طی ملاقاتی طولانی، [851] قرار گذاشتند که پس از اشغال اهواز و آبادان و منابع نفت‌خیز، که به خیال صدام کار آسانی بود، در این منطقه دولتی مستقل تشکیل دهند. صدام قول داده بود که رژیم‌های غربی پس از یکی دو ماه این دولت را به رسمیت خواهند شناخت. [852] .

[ صفحه 267]

مواضعی که عراق، به نمایندگی از کشورهای عربی، طی ماه‌های قبل درباره‌ی جزایر 3 گانه اتخاذ کرده بود در دوره‌ی جدید با تهدید نظامی عراق برای تصرف آنها با تکیه بر زور همراه شد. صدا در مصاحبه‌ای با یک روزنامه‌ی کویتی گفت: «اکنون ما نیروی نظامی مناسبی را برای بازپس‌گیری 3 جزیره اشغالی فراهم کرده‌ایم. ما پس از مارس 1975، نه سکوت کرده‌ایم و نه دچار رخوت و سستی شده‌ایم؛ بلکه از آن زمان تاکنون، طی 7 سال، توان و قدرت نظامی و اقتصادی خود را افزایش داده‌ایم.» [853] .
بازتاب مواضع عراق در این زمینه سبب شد برخی از سیاستمداران خاورمیانه تأکید کنند که عراق ممکن است با بهره‌برداری از منازعه‌ی میان ایران و امریکا و عصیان عمومی داخلی، برای تثبیت حاکمیت خود بر جزایر اقدام کند. به نظر ایشان، در صورت اشغال این جزایر، ایران نمی‌توانست مقاومت مؤثری از خود نشان دهد. [854] برخی از قدرت‌های غربی، براساس تعدادی گزارش محرمانه، درباره‌ی حمله‌ی عراق به جزایر 3 گانه، به صدام هشدار دادند و او را از این کار بر حذر داشتند. احتمالا این موضوع در جلوگیری از اقدام عراق نقش و تأثیر داشته است.

لغو معاهده 1975 الجزایر به وسیله عراق

اولین تهاجم نظامی ارتش عراق به ایران در مناطق زین‌القوس، سیف سعد و میمک به تصرف این مناطق انجامید. عدنان خیرالله، وزیر دفاع عراق، در تاریخ 19 شهریور سال 1359 اعلام کرد که نیروهای مسلح عراق به مرزهای بین‌المللی رسیده‌اند. وی اضافه کرد: «ما تمام سرزمین‌هایی را که ایران با زور تصرف کرده بود، دوباره پس گرفتیم و اختلافات خود را با ایران درباره‌ی سرزمین‌های مذکور حل کردیم.» در همان تاریخ نیز، دولت عراق اعلام کرد تمامی سرزمین‌هایی که ایران به موجب معاهده الجزایر از بازپس دادنشان

[ صفحه 268]

کوتاهی کرده بود، آزاد کرده است. عدنان خیرالله، وسعت این مناطق را 324 کیلومتر مربع اعلام کرد؛ ولی سعدون حمادی، طی مصاحبه‌ای در سازمان ملل بر عدد 400 کیلومتر مربع تأکید داشت. [855] صدام، بعدها در کنفرانس طائف درباره‌ی این اقدام گفت: «درباره‌ی سرزمین‌هایی که در اشغال ایران بوده است باید بگوییم که این سرزمین‌ها پیش از سقوط شاه در اختیار عراق قرار نگرفته بود و ما درصدد گرفتن آنها بودیم که انقلاب ایران شروع شد و این مسئله، موضوع نقل و انتقال آنها را به تأخیر انداخت و زمامداران جدید نیز، پس از سقوط شاه سرزمین‌های ما را بازنگرداندند و بدین گونه ایران سرزمین عراقی عزیزی را در اشغال خود نگاه داشت.» [856] صدام، در جایی دیگر درباره‌ی مناسبات کشور خود و ایران در زمان حکومت شاه اظهار داشت:
«رژیم شاه علیه عراق توطئه و مشکل‌تراشی می‌کرد. این رژیم، کمتر از یک سال پس از وقوع انقلاب در عراق، در سال 1969، شروع به مشکل‌آفرینی و اشغال بخشی از خاک ما کرد. رژیم شاه ژاندارم منطقه بود و جزایر عربی در خلیج فارس را به اشغال خود درآورد.» [857] .
با فرض پذیرش صحت ادعای عراق مبنی بر اینکه برخی از مناطق آن کشور، که برابر قرارداد 1975 الجزایر باید به عراق بازپس داده می‌شد، هنوز در اشغال ایران بود و عراق در زمان شاه هم برای بازپس‌گیری آن آماده شده بود؛ این پرسش به میان می‌آید که چرا عراق پس از تصرف این مناطق اقدام به جنگ کرد؟
پس از تصرف یا بازپس‌گیری این مناطق، صدام طی سخنانی در اجلاس فوق‌العاده‌ی مجلس ملی عراق در تاریخ 17 سپتامبر سال 1980 / 26 شهریور سال 1359، لغو قرارداد 1975 الجزایر را به صورت یک‌جانبه اعلام کرد. وی طی سخنانی گفت: «در برابر شما اعلام می‌کنم که ما قرارداد مارس 1975 را کاملا لغو می‌دانیم و شورای فرماندهی انقلاب تصمیم خود را در این زمینه

[ صفحه 269]

اتخاذ خواهد کرد. بنابراین، باید روابط قانونی در شط العرب به وضع قبل از مارس 1975 بازگردد و تمام حقوق تصرف شده تحت حاکمیت کامل ما قرار گیرد.» [858] او در این سخنرانی در توجیه سیاست‌های خود گفت: «ما با صداقت گفتیم که امیدواریم (امام) خمینی با شاه تفاوت داشته باشد و به او فرصت کافی دادیم تا ثابت کند که آیا با شاه تفاوت دارد یا خیر؟ ولی او و آنهایی که در کنار وی مسئولیت حکومت را در ایران برعهده دارند ثابت کردند که با شاه تفاوت ندارند. آنها در روش‌های خود در قبال همسایه‌های عرب خود، برخلاف حق، تمام سرزمین‌هایی که شاه در عراق تصرف کرد و همچنین 3 جزیره‌ی عربی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را در اختیار گرفتند و حتی ادعاهای توسعه‌جویانه‌ای که شاه تحت فشار اراده‌ی عربی از آنها منصرف شد، تجدید کردند. آنها نسبت به عراق حتی از اعاده‌ی سرزمین‌هایی که شاه در سال 1975 تعهد اعاده‌ی آنها را کرده بود خودداری ورزیدند.» [859] .
صدام در این سخنرانی خطاب به جریانات تجزیه‌طلب اعلام کرد: «ما به برادران خود، اعراب الاحواز که از ظلم و ستم رژیم (امام) خمینی بیش از زمان رژیم شاه رنج می‌برند درودهای گرم می‌فرستیم، ما به مبارزان شرافتمند کرد در ایران و تمام ملل دوست در ایران درود می‌فرستیم و به آنها تأکید می‌کنیم که به یک وجب از خاک آنها طمع نداریم! و احساسات دوستانه‌ای نسبت به آنها داریم.» [860] .
همچنین، رژیم عراق درباره‌ی لغو قرارداد 1975 الجزایر اعلام کرد: «نظر به اخلال‌گری‌های دولت ایران در قرارداد 6 مارس 1975 / 15 اسفند 1353 و موافقتنامه‌های متمم آن و به علت چشم‌پوشی از شروط حسن همجواری و دخالت آشکار و عمدی در امور داخلی عراق و امتناع از بازگرداندن سرزمین‌های غصب شده‌ی عراق، که براساس قرارداد یاد شده توافق بازگشت حاکمیت عراق بر آن حاصل شد (و این موضوع، طرف ایرانی قرارداد مارس

[ صفحه 270]

1975 را بر آن داشت تا این پیمان را کان لم یکن تلقی کند) شورای فرماندهی انقلاب در نشست مورخ 17 / 9 / 1980(26 / 6 / 1359) تصمیم گرفت پیمان مذکور را لغو کند و حاکمیت کاملا قانونی و واقعی خود را بر شط العرب بازپس گیرد و براساس این تصمیم عمل کند.» [861] .
دولت عراق کاملا آگاه بود که لغو یک قرارداد بین‌المللی و اقدام نظامی علیه یک کشور به لحاظ حقوقی، سیاسی و نظامی پیامدهای گسترده و عمیقی خواهد داشت. به همین دلیل در توجیه این اقدام، مقامات عراقی سخنانی بیان کردند که حائز اهمیت بود. در حالی که پیش از، این قرارداد 1975 الجزایر یک پیروزی برای عراق تلقی می‌شد [862] و حتی صدام نیز، در اجلاس مجلس ملی عراق ازآن به عنوان تصمیمی متهورانه، عاقلانه و میهن‌پرستانه یاد کرد. در این مرحله، عدنان خیرالله گفت: «اگر راه دیگری داشتیم با این پیمان موافقت نمی‌کردیم.» [863] و صدام نیز، بعدها در کنفرانس طائف اظهار داشت: «پیمان الجزایر به ما تحمیل شد.» [864] در هر صورت، اگر عراق نسبت به این قرارداد معترض بود و برخی از اختلافات دو کشور لاینحل مانده بود؛ عراقی‌ها می‌توانستند همان گونه که برای حمله نظامی به مناطق سیف سعد، زین‌القوس و میمک به قرارداد 1975 الجزایر استناد کردند، براساس ماده‌ی 6 عهدنامه و الحاقیه‌ی 26 دسامبر 1975، که آئین رسیدگی به حل اختلافات را به تفصیل و صراحت مشخص کرده است، برای حل اختلافات اقدام کنند. [865] .
عراقی‌ها براساس طرح تهاجم به ایران، زمینه‌های دیپلماتیکی را در

[ صفحه 271]

کشورهای اروپایی، به ویژه فرانسه، به وجود آوردند و 2 ماه قبل از تهاجم عراق به ایران، سعدون حمادی با سفر به پاریس در این زمینه مواضع 2 کشور را هماهنگ کرد. [866] کمی قبل از تهاجم عراق به ایران، رژیم آن کشور با اقدامی سیاسی، به توجیه عملکرد خود در کشورهای منطقه پرداخت. [867] فرستادگان عراق عازم کشورهای منطقه، مشتمل بر: قطر، کویت، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین، شدند. صدام در پاسخ به خبرنگار المستقبل درباره‌ی پیام خود به دیگر کشورها گفت: «ما می‌خواستیم به دوستانمان در این 2 کشور (کویت و بحرین) و در تمامی جهان بگوییم که هر دولت خارجی که تصور کند می‌تواند به سروری و حاکمیت عرب، به عنوان یک ملت و یک سرزمین، پایان بخشد توانایی انجام چنین خواسته‌ای را نخواهد داشت.» [868] .
دولت عراق در این دوره، روابط خود را با کشور عربستان بهبود بخشید و رادیو عراق از ابزار هرگونه شعاری در رسانه‌های تبلیغاتی خود درباره‌ی کشورهای ارتجاعی خودداری کرد. [869] آنها امنیت خلیج فارس را جزئی جدائی‌ناپذیر از امنیت ملی عراق اعلام کردند [870] و صدام نیز، پس از تکرار مواضع دولت خویش درباره‌ی 3 جزیره‌ی مورد بحث، در مصاحبه‌ای مطبوعاتی اعلام کرد: «بعضی از کشورهای عرب و نمایندگان آنان می‌گویند چرا شما در فاصله‌ی میان مارس 1975 / اسفند 1353 تاکنون درباره‌ی 3 جزیره‌ی عربی سکوت کردید تا اینکه شاه سرنگون شد؟ و چرا اکنون این مسئله را مطرح کرده‌اید؟ آنان این سؤال را بدون اینکه بپرسند چرا خود سکوت اختیار کردند مطرح می‌سازند در حالی که می‌دانند عراق 7 سال تمام با رژیم شاه دست و پنجه نرم کرده و از سال 1971 تا 1975 با ایران بر سر مسئله‌ی جزایر کلنجار رفته است.» [871] .
در هر صورت، به نوشته‌ی روزنامه‌ی کویتی الرأی العام، کشورهای خلیج فارس

[ صفحه 272]

مراتب پشتیبانی خود را از لغو پیمان ایران و عراق توسط صدام حسین به اطلاع سفیران ویژه‌ی رئیس جمهوری عراق رساندند. [872] .
بعدها، صدام طی سخنانی درباره‌ی پیام شیخ زاید بن سلطان، حاکم امارات، که از طریق وزیر نفت او برای صدام ارسال شده بود گفت: «وزیر نفت امارات، با نامه‌ای از شیخ زاید بن سلطان، به نزد من آمد و پیام وی را به من تسلیم کرد مبنی بر اینکه: ایرانیان با نیت شر به طرف اعراب آمده‌اند و عربستان (خوزستان) از نظر تاریخی به عراق تعلق دارد و شما می‌توانید آن را پس گرفته و ما نیز از شما پشتیبانی خواهیم کرد.» [873] .
عراق با سیاستی طراحی شده، در کلیه‌ی زمینه‌ها تهاجمات خود را آغاز کرده بود؛ اما واکنش ایران در عرصه‌ی سیاسی برای دفاع از حقوق خود کافی نبود. پاسخ نظامی ایران نیز، در برابر تجمع نیروهای عراقی [874] ویژگی بازدارندگی نداشت. امام خمینی، در 21 شهریور سال 1359، و در موقعیتی که رسما ارتش عراق از تاریخ 20 شهریورماه درگیری‌های نظامی را در مرزها آغاز کرده بود، خطاب به زائران بیت‌الله الحرام نوشت: «ای کشورهای بیطرف! شما را به شهادت می‌طلبیم که امریکا قصد نابودی ما را دارد. کمی به خود آیید و ما را در هدفمان کمک کنید. ما به شرق و غرب و به شوروی و امریکا پشت کرده‌ایم تا خود، کشور خود را اداره کنیم. آیا حق است تا این چنین مورد هجوم شرق و غرب واقع شویم؟» [875] .
ایشان در این پیام به این موضوع اشاره کردند که ایران به آن دلیل امروز گرفتار این جنگ تحمیلی است که خواسته است از هر جهت با شیطان بزرگ قطع رابطه کند و امریکا عراق را وادار نموده است خون جوانان ما را بریزد [876] و اگر ما با امریکا و یا سایر ابرقدرت‌ها کنار آمده بودیم گرفتار این مصائب نمی‌شدیم. [877] امروز دست امریکا از آستین دولت عراق بیرون آمده است. [878] .
سرانجام در تاریخ 31 شهریور سال 192،1359 فروند هواپیمای جنگنده‌ی

[ صفحه 273]

نیروی هوایی ارتش عراق به طرف اهدافشان [879] در داخل خاک ایران به پرواز درآمدند. به نوشته‌ی وفیق سامرایی پس از این حمله، صدام و عدنان خیرالله و افسران اطلاعات و عملیات وارد اتاق عملیات شدند. خیرالله، وزیر دفاع، به صدام گفت: «سرور من، جوان‌ها 20 دقیقه قبل پرواز کردند.» و صدام به او پاسخ داد: «نیم ساعت بعد کمر ایران را خواهد شکست.» [880] صدم، در ساعت 15:30 روز 31 / 6 / 1359 طی پیامی از رادیو تلویزیون عراق علت حمله‌ی هوایی عراق به خاک ایران را اعلام کرد و گفت: «اگر ایرانی‌ها حاکمیت عراق را بر مناطق اشغال شده بپذیرند، عراق جنگ را خاتمه خواهد داد.» [881] .
بدین ترتیب، جنگ ایران و عراق با تجاوز عراق به ایران آغاز شد و به نوشته‌ی روزنامه‌ی البیان، چاپ امارات، صدام حسین در سال 1980 جنگ را با اتکا به یک وعده‌ی پنهانی امریکا از طریق کشور ثالث آغاز کرد. وعده این بود که چنانچه نیروهای عراقی نتوانند ظرف مدت یک هفته سرنوشت جنگ را به نفع خودشان رقم بزنند، امریکا از عراق حمایت نظامی به عمل آورد. [882] .
بعدها، با آنکه جیمز ولسی رئیس، اسبق سازمان سیا، اعلام کرد که رژیم امریکا در گذشته اشتباهاتی را درباره‌ی ایران مرتکب شده است که یکی از آنها حمایت امریکا از صدام در جنگ ایران و عراق بود؛ [883] کارتر در برنامه‌ی لری گینگ در شبکه‌ی تلویزیونی سی. ان. ان. با اظهار تأسف از اینکه فرصت پیدا نکرد تا با همکاری‌های نظامی و جاسوسی، نظام جدید ایران را هرچه بیشتر دچار مخاطره کند گفت:
«اگر چند ماه دیگر فرصت داشتم، اکنون خاورمیانه در آرامش تمام بود؛ زیرا

[ صفحه 274]

دیگر جمهوری اسلامی ایران با این مشکل کنونی وجود نداشت یا اینکه کلا برچیده می‌شد!» [884] .
مشخص نیست فرصتی را که کارتر می‌گوید اگر در اختیار داشتم مشکل جمهوری اسلامی را حل می‌کردم، اجرای چه طرح‌هایی بود؟ ولی مسلم است که اکنون چیزی جز تأسف برای کارتر و صدام باقی نمانده است.

[ صفحه 283]